واژه ها سنگینند
واژه ها سنگینند
و تو دل رحم تر از هر قاصدکی ،
که مرا می خوانی

چه توانی ؟ چه توانی دیگر
آخرین زمزه ها سنگ شد بر سر من
چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟
که کنون خسته ای بیش نی ام

آسمان را دزیدند و زمین را
کوه را ، دشت را دزیدند
و کنون من، در پی خالی انگشتان زمین می جویم

وازه ها سنگینند
واژه ها سنگینند
و تو مهربانتر از هر شاپرکی ،
که مرا می فهمی

چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟
که کنون آسمان دلگیر است
و زمین در پی اندیشه ناپاک زمان می میرد
چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟

سوال

سلام دوستان

من یک سوال از شما دارم چرا وقتی مطالب رو می خونید نظر نمی دهید؟ برای من خیلی جالبه که نظرات شما رو بدونم. اگه می شه نظر بدین.

نان را از من بگیر اگر می خواهی
هوا را از من بگیر اما
خنده ات را نه

پابلو نرودا

سکوت،
این صدای سکوت کیست که بر امواج نمناک رویایم می بارد؟
این صدای سکوت کیست که تنهایی مرا می شکند؟
تو کجایی؟
تو کجایی امروز؟ دل من غمگین است
و اننظار، مثل انتظار
مثل مرگ مثل نیستی تمام وجودم را ذره ذره می خورد

من تحلیل می روم بی تو
من تحلیل می روم بی تو
و تو نیستی تا بهبودیم را ضامن شوی
و انتظار مثل انتظار مثل مرگ مثل نیستی تمام رویاهایم را نابود می کند
تو کجایی؟ تو کجایی امروز؟
بیا، بیا با من بمان تا فردا، تا همیشه و هر بار بگو دوستم داری تا بمانم
بهار را از یاد برده ام و تو را
بیا و هر بار بگو دوستم داری تا بدانم
من بهار را از یاد برده ام و تو را ....

چشمهایت را باز کن
دستهایت را بگشا
تو را به میهمانی روزهای رویایم می خوانم

روزهای رویای من
روزهایی که در تقویم نیست
و در آن نهایت عشق مال من است
روزهایی که در آن تمام لحظه ها را زندگی می کنم
بی واهمه از گذر ثانیه ها

روزهای رویای من
روزهایی که در تقویم نیست
روزهایی که در آن با تو بودنم را پایانی نیست
و آن در حضورت مثل آب، مثل باد جاری است

روزهای رویای من
روزهایی که در زمان نمی گنجد
روزهایی که شبهایم را پر کرده اند

تو را به میهمانی روزهای رویایم می خوانم
آسمان دلت را آبی کن بیا ...