واژه ها سنگینند
واژه ها سنگینند
و تو دل رحم تر از هر قاصدکی ،
که مرا می خوانی

چه توانی ؟ چه توانی دیگر
آخرین زمزه ها سنگ شد بر سر من
چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟
که کنون خسته ای بیش نی ام

آسمان را دزیدند و زمین را
کوه را ، دشت را دزیدند
و کنون من، در پی خالی انگشتان زمین می جویم

وازه ها سنگینند
واژه ها سنگینند
و تو مهربانتر از هر شاپرکی ،
که مرا می فهمی

چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟
که کنون آسمان دلگیر است
و زمین در پی اندیشه ناپاک زمان می میرد
چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟
نظرات 3 + ارسال نظر
مرد تنها(نگاه) شنبه 28 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:25 ب.ظ http://shouka.blogsky.com

مرا دریاب
که دل دریایی من
بی تو
مرداب است...
همین...

هاله یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:55 ق.ظ http://chekhabara.blogsky.com

چه قشنه!!! این عخس بالا هم!! این آقا پایینیه هم قشن گفته

سلام
آقا پایینیه منظورت منم؟؟؟ بهتر بود می گفتی خانوم پایینیه فکر نکنم آقا باشم :)

محسن حسینی دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:47 ب.ظ http://hosseiny

چقدر زیباوجذاب می نویسی اشکهای چشمانم را جاری کردی
دوستت دارم...
راستی چرا هاله به وبلاگ من سری نمی زند.
دوستت دارم....محسن حسینی

سلام
آقای حسینی عزیز لطف کنید آدرس سایت خودتون رو تصحیح کنید که من هم بتونم به شما سر بزنم.
در ضمن اینکه هاله خانوم به شما سر نمی زند رو از خودشون باید بپرسید نه از من !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد