خیلی بده که آدم درگیر توالی تکرار زندگی بشه می خوام از این توالی خارج بشم می خوام عادتهام رو عوض کنم. کار خوبی است اما نی ذاره هی می گه بی خیال شو برو توی همون زندگی مکرر هی می گم نمی خوام می گم دلم می خواد تجربه کنم میگه بی خیال شو تو کم می یاری.... اما دلم می خواد پیش برم تجربه کنم کشف کنم فتح کنم اما باز هم می گه بی خیال شو ...... فکر می کنم با یکی مشورت می کنم اما بی خیالی ؟؟؟ نه نمی تونم.

یکی نیست بگه آخه دختر چه مرگته؟ مغزت تعطیل شده؟ بالا خونه رو دادی اجاره؟ اما باز هم می گم خسته شدم از توالی تکرار زندگی خسته شدم


تو این روزای بی کسی اگه به دادم نرسی یه روز می یای که دیر شده نمونده از من نفسی

جاودانه من

کسی می گوید عاشق من نباش
می گویم چشم
می گوید باور کن برای تو نگرانم
می گویم می دانم
می گوید رازی است در سینه آرامم روزی دهان باز می کند
می گویم حرفهایت فریاد کن
می گوید دوستش دارم
می گویم عشق زیبا است
می گوید شاید بروم
می گویم سفر به خیر
می گوید تو عزیزی
می گویم  او عزیزتر
می گوید از جداییها نگو
هیچ نمی گویم و آرام بار سفر را می بندم شاید بروم تا روزهای فردا. شاید بروم تا شبهای خاطره تا دلهای شیشه ای تا مردمان بی پیرایه تا خودم تا او.
هیچ نمی داند که دلم پر از اشکهای نریخته است و سالهاست به جداییها عادت کردم می ترسد مبادا چشمانم بارانی شود نمی داند آسمان دل من آفتاب را از یاد برده است.

سلام
من خیلی خوشحالم هم خوشحالم هم نگران برام دعا کنید.

عضو جدید خانواده

سلام
امروز با صدای یک گربه از خواب بیدار شدیم پشت در هی میو میو می کرد خیلی سردش بود. در رو باز کردیم اومد توی خونه بهش غذا دادیم و باهاش کلی بازی کردیم  بعد از پرس جوهای فراوان فهمیدیم مال همسایه پایینی است که به خاطر مریضیش دکتر گفته گربه نگه نداره. ما رفتیم و شناسنامه اش رو از صاحب قبلیش گرفتیم و فهمیدیم که اسمش « اسکارلت » است ۶ ماهشه خیلی خوشگله الان هم داره جلوی مانیتور من قدم می زنه به همین دلیل من نمی بینم که چی دارم می نویسم.
فعلا برم باهاش بازی کنم
خداحافظ

دلم  قاصدک  می خواهد که مثل بچگی هام بگیرمش توی گوشش یک چیزی بگم و بعد فوتش کنم بره تا پیغام من برسونه.
دلم پروانه می خواهد تا مثل بچگی هام دنبالش کنم و باور کنم که اگه دنبالش برم من رو می بره بهشت.
دلم بچگی هام رو می خواهد.....