« از عشق و شیاطین دیگر » را حتما بخونید کتابی است از « مارکز » واقعا زیبا است.
خیلی تنهام حتی با خودم غریبه ام اما برخلاف همیشه اشکی برای ریختن ندارم مثل دیوانه ای گنگ مبهوت غربتی نامفهوم. شاید هم درگیر جنگهای درونی مابین اخلاقیات و واقعیات زندگی.
ثمین
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1383 ساعت 10:32 ب.ظ
خیلی اوقات ما می تونیم توی تنهایی خودمون رو پیدا کنیم و این رو یادت باشه تو سخت ترین و ناب ترین شرایط زندگی همیشه تنهایی چون اون لحظه مال توست و برای تو حواله شده پس مزه مزه اش کن . امیدوارم موفقه موفق باشی.
هیچکس هیچکس
پنجشنبه 13 فروردینماه سال 1383 ساعت 02:51 ق.ظ
بی شک اگر بخواهی میان اینان زندگی کنی واقعیات چیره خواهند شد...(این کتاب شاهکار نیست!)
ببخشید ها ولی اینی که گفتی یعنی همون خود درگیری دیگه نه!؟....شوخی کردم...ولی این حس به خیلی ها ممکنه دست بده...به هر حال موفق باشی.
خیلی اوقات ما می تونیم توی تنهایی خودمون رو پیدا کنیم و این رو یادت باشه تو سخت ترین و ناب ترین شرایط زندگی همیشه تنهایی چون اون لحظه مال توست و برای تو حواله شده پس مزه مزه اش کن .
امیدوارم موفقه موفق باشی.
با همه این احوال هیچ برون نمی شود از دلم آرزوی او
شاید اگر گهگاه پرسه ای میان واقعیات بزنی، تنهایی را پر رنگ تر درک کنی. امتحان کن!
اما زیاد قصه نخور... همیشه هست کسی تنهاتر.