گندم عزیز است و دستان من خالی
اینجا
کسی نیست
کسی نمی آید
کسی نگاه نمی کند
کسی سخن نمی گوید
تمام شب باران بارید و چشمان کسی خیس نشد
تمام شب باران بارید و نگاه کسی بر آسمان نرفت
در بی نهایت مه تو را جستم و صدای هق هق باران که نبودنت را زار می زد
یاریت را چند فروختی؟
دو سنبله گندم؟
آری گندم عزیز است و دستان تو هم خالی
موفق باشی دوست من
سلام وبلاگ قشنگی داری.
موفق باشی.
به من سر بزن.
خیلی قشنگ بود ..
شعر جالبی بود .
بدرد روحیه و اخلاق من میخورد.
نه به دو سنبله، که به دانه ای فروخت......
میدانی؟
عاشقانه سخن گفتن در باب « گندم » بس زیباست!
اگه همه گندومای دنیا رو واسم نون کنن اگه همه اب بارونو واسم جمع کنن من یه تار موتو به این چیزا نمیدم
You are the NUMBER1 LOVER not me.
you are looking from a window heart.this is like a story of LOVE.خیلی عالی می نویسی .واقعا آفرین.
آقا ایول !! چرا دیگه به ما سر نمیزنی ؟؟
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگرمن به جوئی نفروشم
مطلب بسیار زیبائی بود . بازهم به اینجا سر میزنم . وبلاگ جالبیه .
گفتم یه سری بزنم سلامی عرض کنم!
:)