این منم اینجا،در انتهای تنهایی خود مرگ خویش را به سوگ نشسته ام
این منم که عشق را از تو گدایی می کنم و در نوای هر آهنگ تو را می بینم
این منم پر از فریادهای فرو خفته،پر از دردهای ناگفته
این منم که دیوانه تو، نشانت را از هر کوی و کوچه ای می گیرم
آری این منم، من بودم....
"گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی؟
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد"
نه این که یادم رفته باشی، اما نشانیات دم دستام نبود. و البته تنبلی و وبگردی بیحساب و بی برنامه ... خلاصه این که می خواستم ببینم بعد از ان خستهگی و بی راه گریز ماندن، بالخره چه شده که میبینم به تنهایی رسیدهای باز! و البته ان سلام بزرگ که چه خوب است.
گدایی واسه هر چیزی بده!اما واسه عشق از پادشاهی سره!
عجب وبلاگ قشنگی.....................
نه این که یادم رفته باشی، اما نشانیات دم دستام نبود. و البته تنبلی و وبگردی بیحساب و بی برنامه ... خلاصه این که می خواستم ببینم بعد از ان خستهگی و بی راه گریز ماندن، بالخره چه شده که میبینم به تنهایی رسیدهای باز! و البته ان سلام بزرگ که چه خوب است.
بودنت روءیاییست به آشنایی حقیقت،
و حقیقتیست به لطافت یک روءیا، آبی.
پس کجایی؟
مه آلودهء صبح است هنوز... نمی بینمت!