این منم اینجا،در انتهای تنهایی خود مرگ خویش را به سوگ نشسته ام
این منم که عشق را از تو گدایی می کنم و در نوای هر آهنگ تو را می بینم
این منم پر از فریادهای فرو خفته،پر از دردهای ناگفته
این منم که دیوانه تو، نشانت را از هر کوی و کوچه ای می گیرم
آری این منم، من بودم....

"گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی؟
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد"
نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:34 ب.ظ http://some

هیچکس هیچکس شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:45 ق.ظ

گدایی واسه هر چیزی بده!اما واسه عشق از پادشاهی سره!

امیر یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:41 ق.ظ

عجب وبلاگ قشنگی.....................

شین یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:12 ب.ظ http://sheen.persianblog.com

نه این که یادم رفته باشی، اما نشانی‌ات دم دست‌ام نبود. و البته تنبلی و وب‌گردی بی‌حساب و بی برنامه ... خلاصه این که می خواستم ببینم بعد از ان خسته‌گی و بی راه گریز ماندن، بالخره چه شده که می‌بینم به تنهایی رسیده‌ای باز! و البته ان سلام بزرگ که چه خوب است.

Nima شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:09 ب.ظ http://nimayee.blogsky.com

بودنت روءیاییست به آشنایی حقیقت،
و حقیقتیست به لطافت یک روءیا، آبی.

Nima پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:43 ب.ظ http://nimayee.blogsky.com

پس کجایی؟
مه آلودهء صبح است هنوز... نمی بینمت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد