من درد می کشم
دردی که در تنم نمی گنجد
روزنی می جوید برون آید ز کالبدم...
من درد می کشم
شاید اینگونه است تقدیرم
آری اینگونه است

در تصنیف شبهای دراز تنهایی
تنهایم را با دردهایم قسمت می کنم
خوب می فهمند خوب ....
نظرات 3 + ارسال نظر
سپهر دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:10 ق.ظ http://sepehrlp.blogsky.com

نگاهی ساده به دیواری سفید.....
چشمانی ابری..به رنگ شبهای بدون ستاره..
دستانی پر از محبت...به رنگ گل سرخ های باغ همسایهه..
همیشه شاد باشی..

امیر دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:50 ق.ظ http://RainyMan.iryahoo.com

یادم باشد تنها هستم.
ماه بالا ی سر تنهایی هاست.

اونقدر دور افتاده شدم که احساسم را هم فراموش کردم.کاش احساس هنوز زنده بود و تنهایی هام رو حس میکرد.

پذیرای پیامهایت .

بهار سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:23 ب.ظ http://www.twopartners.persianblog.com

سلام...نوشته قبلیت حرف دل خیلیهاست...خودم بارها و بارها این سوالها رو از خودم پرسیدم...ولی باید با این احساسها کنار اومد...به منم سر بزن خوشحال میشم باهات تبادل لینک کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد