یکشب باران خواهد بارید
باران که ببارد دستانم می لرزد
من به آخرین نگاهت می اندیشم
که صادقانه ترین سلامم را در دلم خاموش کرد
من به آخرین نگاهت می اندیشم
که کلامت را از من دزدید
من به آخرین نگاهت می اندیشم
که بی تابانه راه گریز می جست
باران که ببارد آخرین نگاهت را سوگند خواهم خورد
و به عطر یاس قسم
دستانم که بلرزد تو را از دیده خواهم شست
یکشب باران خواهد بارید
سلام .
من هم منتظر اون روزی هستم که بارون بباره .
سکوت سرشار از ناگفته هاست . . .
خوشحال میشم به بلاگ من هم سر بزنی .
من حتما تبلیغ وبلاگتو میکنم .
سلام ثمین نازنین،
من همیشه میام پیشت، نوشتار عمیق و پر احساسی داری. به صدای سکوت تو میلینکم! :)
اما خودم وقت نمی کنم مرتب بنویسم.شرمنده.
شاد باشی...