صبر اجبار سختی است که طبیعت به من تحمیل می کند
صبر اجبار سختی که همواره بر من تحمیل شده
هیچ نمی توان گفت که صبر یعنی سکوت
هیچ نمی توان کرد که صبر یعنی سکون
صبر را با اشتیاق روزهای فریاد روزهای غوغا تحمل می کنم
لیکن پایانش کجاست؟....
چه کسی ستاره ای برایم سوغات می آورد؟
چه کسی نامم را در انتهای آبی آسمان حک خواهد کرد؟


در یک روز ۲ تا چیز رو از دست دادم ۲ تا چیز که خیلی برام مهم بود اما چه می شه کرد جز صبر؟

من درد می کشم
دردی که در تنم نمی گنجد
روزنی می جوید برون آید ز کالبدم...
من درد می کشم
شاید اینگونه است تقدیرم
آری اینگونه است

در تصنیف شبهای دراز تنهایی
تنهایم را با دردهایم قسمت می کنم
خوب می فهمند خوب ....

خیلی احساس تنهایی می کنم. چرا هیچکس نمی فهمه چقدر تنهام خسته ام دلتنگم؟ دلم می خواهد حرف بزنم اما برای کی؟ وقتی هیچکس برای آدم وقت نداره وقتی همه درگیر کارهای خودشون هستن وقتی همه می خواهند آدم منطقی باشه برای کی می شه حرف زد؟
به کی می شه گفت ۱-۲ ساعت برای من وقت بگذار که پیشت گریه کنم؟ هیچکس وقت نداره. هیچکس حوصله نداره گریه های بی دلیل من را  و دلتنگیها و انتظارهای بی پایان من را ببیند.
شما که می دونید تقریبا تمام نوشته های من پر از تنهایی است انگار هیچ وقت تمومی ندارد می دونین چرا؟ چون هیچ وقت کسی نبوده که حتی یکبار بشینه پای تمام حرفهام. کسی که بشه باهاش حرف زد کسی که بشه بهش اعتماد کرد کسی که وقت داشته باشد کسی بتونه بهم کمک کند و هی نگه صبر کن درست می شه یکی که بگه چرا همیشه کارهای من خراب می شه چرا همیشه همه اتفاقهای بد برای من می افتد بگه اشتباه من کجا ست؟ خیلی دلم گرفته...

پرم از حس غریب غربت
مثل فریاد فرو خفته باد
مثل آرامش سوخته ام
پرم از حس غریب غربت
مثل تنهایی ابر
مثل ویرانی خاک

سلام

دلم می خواهد حرفهای شما را بشنوم. حرفهای شما درباره نوشته های من. نظراتتون و انتقاداتتون. اگر امکان داره بهم لطف کنید و نظر بدهید

مرسی
موفق و پایدار باشید

عادت عادت عادت خیال می کردم این زندگی را دوست دارم
نسیمی آمد و عادت سکون را شکست معتاد نسیم شدم اما نسیم عادت ماندن ندارد
حال نه سکون و سکوت آرامم می کند نه نسیمی هست