-
Pain
یکشنبه 12 بهمنماه سال 1393 01:59
It HURTS a lot. It HURTS like hell sometimes I think I can't take it anymore but days come and go and I bare it everyday. It's just like a chronic wound very old that I'm not even sure if I want to heal, maybe I'm just use it to the pain to the sadness to depression, maybe I just lost the ability to be happy. At the...
-
عاشقانه های یک کلمن
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 09:40
مطلب زیر در روزنامه کیهان مورخ ۱۳۸۸/۰۶/۲۲ به چاپ رسیده است :) به قول انگلیسی ها This is the irony of situation . شاید آقای شریعتمداری نفهمیده چه مطلبی را چاپ کرده محمدحسین جعفریان در دیدار شاعران با مقام معظم رهبری شعری را خواند که رهبر معظم انقلاب فرمودند: بدهید این شعر را خوش نویسی کنند و بدهید به بنیاد جانبازان و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 تیرماه سال 1388 13:36
خدای من مهربانتر است. او به راحتی می بخشد و به راحتی لبخند می زند... اشکهای مرا پاک می کند و آهسته می گوید "ان الله مع صابرین"...
-
برای تو
یکشنبه 28 مهرماه سال 1387 14:11
صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیب است که در انتهای صمیمیت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تا بریت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد و خاصیت عشق این است...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1387 11:20
حالم بده ...خیلی بد.... همیشه مغروق شبه ای مبهم بودم... واکنون گویی در میان مه ای از ابهام راه می روم... -- همیشه همینطوره تا آخرین لحظه فکر می کنی اشتباه کردی. نگران نباش همه همینجوری می شن گویی این سیاهی را پایانی نیست من این تاریکی جاودان می ترسم از ادامه راه می ترسم... و تو تنها فریاد می کشی... شاید تصور ختم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 13:32
تمام غبارها را می روبم تمام گلها را آبیاری می کنم تمام جاده ها را فرش می کنم تنها اگر تو بیایی... دلم برای بودنت تنگ شده و برای ماندنت تمام این سالها منتظر بودم منتظر چهره ایی که نمی شناسم قامتی که هرگز ندیدم و صدایی که هرگز نشنیده ام
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 آذرماه سال 1386 01:22
مدتی است که در خواب زندگی می کنم و یا شاید...... شاید اصلا زندگی نمی کنم .....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1386 15:13
جاده، قبلا تا خدا راهی نبود پیشترها عشقهامان توخالی نبود...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 فروردینماه سال 1386 00:13
........
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1385 23:35
دستانم باز هم می لرزد و صدایم می گیرد بغض فروخورده ام در سینه ام نمی گنجد ثانیه های سنگین بر تنم می کوبند تمام خیابانها تاریکند و تمام ساعتها سیاه در بی راهه ها گم شده ام هیچ گریزی نیست .... هیچ گریزی نیست..... هیچ کس نمی آید هیچ دستی برای کمک بسویم دراز نمی شود امید دروغی بیش نیست پایان خوش تنها برای داستانهای افسانه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 08:20
هر آغاز شروع پایانی است آغاز کردن را دوست ندارم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 آبانماه سال 1385 18:23
تو آمدی لبخند زدی آرامم کردی و رفتی رفتی تا دور دستها آنقدر دور که زنده نگاه داشتن خاطره لبخندت هم ممکن نبود تو مهربان بودی چونان که باور جفایت محال می نمود من صبر می کردم... صبر می کردم و در هر ثانیه خرد می شدم من صبر می کردم و امید بازگشتت را در سر می پروراندم روزها پی روزها می گذشت و تو ... کاش می توانستم گلایه کنم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 مهرماه سال 1385 10:37
دلم می سوزه برای خودم برای باورهای سوخته ام، برای رویاهای بر باد رفته ام برای ثانیه های که تک تکشان بوی یاس می دادند برای لحظه های سبز انتظار .... چقدر تلخ است باور مرگ معجزه و چقدر جانکاه است خاک کردنش
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 17:22
گاهی بی دلیل دلت می گیره گاهی بی دلیل گریه می کنه گاهی بی دلیل داد می زنی همه اینها یک دلیل داره تو تنهایی....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 08:28
:: خیلی وقته حرف نزدم. -- خوب حالا که می تونی حرف بزنی. از هر چه می خواهی بگو :: دلم برای حوض ماهی تنگ شده. یک حوض پر ماهی قرمز که باهم براشون اسم بگذاریم. -- متاسفم این رو نمی تونی بگی :: چرا؟ -- آخه با هم مورد داره. معلوم نیست با کی منظورت است :: باشه. خوب دلم برای بوی درختان نم خورده سنجد تنگ شده -- ای بابا نمی شه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1384 01:00
گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد در انجمن عقل فروشان ننهم پای دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1384 09:06
تا وقتی که دستهاش موهام رو نوازش می کرد ، لبهاش گونه هام رو می بوسید و چشمهاش بازی شیطنت بار ماهی دلم رو تماشا می کرد نفهمیده بودم اما وقتی صدات حرم بارون رو شکست و نگاهت بکارت حجب رو درید تازه فهمیدم که خواب بودم تازه فهمیدم که شوکران حقیقت چقدر تلخه ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 تیرماه سال 1384 21:51
نگاه کن…آنجا ....آن منم که موهایم پریشان دست باد است و آزادانه می خندم، سر مست از شادی بی هیچ ترس بی هیچ بغضی که نفسم را تهدید کند آن منم که میان باد و آب هیچ غمی را نمی بینم و تمام انتظارم در لحظه آمدن تو آب می شود.... می بینی زندگی چقدر شیرین است... می گویی بیدار شو... نمی خواهم اینجا حتی باد هم موهایم را نوازش نمی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 خردادماه سال 1384 11:04
چه کسی می داند در پس پرده شب چه کسی ایستاده و آینه ها از شرم که نقابدارند؟ این چشمان بی نگاه کدام افق را نطاره می کنند؟ و این دستان بی رمق چه کسی را می جویند
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 09:16
کسی نیست... کسی برای ماندن نیست.. باید رفت از چه می ترسی ؟ از رفتن؟ من از مرگ با چشمان باز می ترسم من از پوسیدن بی صدا می ترسم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1383 14:01
کجاست؟ کجاست پنجره؟ کجاست باران؟ من از این دیوارها بی زارم کجاست صاحب صدایی که در سکوت مرا به بودن می خواند؟ و در سیاهی چشمانم امید می کارد؟ کجاست دستان یاری بخش؟ من از این دغل بازان دورو بی زارم کجاست پنجره ؟ کجاست باران؟ من به مهر باران محتاجم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1383 11:43
صدای فریاد فریاد فریاد.... چیزی در سرم سوت می کشد .... کسی گریه می کند .... بمان بمان برای بودن هنوز دلیل هست.... صدای جیغ آمبولانس... و خونی که جاری می شود.... کسی می نالد التماس می کند.... بمان بمان بمان.... خدایا..... و من تنها تو را می بینم... همه جا تنها تویی.... لبخند می زنی.... تنها تویی ..... تو را می خوانم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 دیماه سال 1383 10:37
.....و باز هم شروع زندگی تکراری من در این وادی هیچ مهری جا ندارد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 دیماه سال 1383 13:17
از خودم بدم می یاد از تو هم همینطور از اینهمه حساسیت از اینهمه نازک نارنجی بودن خودم بدم می یاد از اینکه تو نمی تونی حساسیت من رو درک کنی بدم می یاد از اینکه دارم عاشقت می شم بدم می یاد این حس، از این تغییر بدم می یاد از اینکه حرف نمی زنی بدم می یاد از اینکه اینقدر لجبازی بدم می یاد از اینکه اینهمه صادقی بدم می یاد از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آذرماه سال 1383 14:08
کسی در راه است و صدای گامهایی که شب را می لرزاند و ستاره هایی که می میرند من از آنسوی درختان بید می آیم مرا به یاسی مهمان کن طنین گامهای تو پژواک لحظه های تنهایی من است مرا به فریاد خود مهمان کن سکوت تو زوال دقایق رویایی من است مرا به نسیمی مرا به ترنم بهار مهمان کن
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 آذرماه سال 1383 00:27
به جرم کدام گناه؟ به تقاص کدام کار ناکرده، اینچنین شادیم را مصله می کنند که هجی لبخند از یادم می رود به نداشته هایم که می نگرم اقیانوسی در چشمانم موج می زند بیا شادیم هم برای تو .... حیف که لذت خندیدن را تجربه کرده ام ما برای خوش بودن زیاده ایم ما برای شادی ...... ما برای بودن زیاده ایم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1383 00:28
به چه باید ایمان داشت؟ به حرفهای همخوابگی؟ به عمق چشمان نیرنگ باز تو که تن بکارت آسمان را می لرزاند؟ تا کجا پی بادهای هرجایی عشق را بردار کنیم؟ به چه باید ایمان داشت؟ به تمجیدهای خلسه آمیز دروغین؟ یا به دستان فریبکاری که پی تصاحب لذت شبانه صداقت را در خاک می کنند؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 آذرماه سال 1383 12:47
من چون آب بر سنگها جاری ام و در کویر محو می شوم تن تو به کویر می ماند چونان محو توام که خویش را سالهاست از یاد برده ام
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آذرماه سال 1383 20:16
نداشته هایت که بیش از داشته هایت باشد احساس پوچی می کنی،نداشته هایت که بیش از داشته هایت باشد احساس خلاٌ می کنی درست مثل من.نمی دانی به کجا بگریزی، به هر چه می آویزی فرو می ریزد، به هر که دل می بندی از دست می رود، هیچ راهی نیست، هیچ امیدی. به کجا باید رفت؟ نجات دهنده در کجا خفته؟ من در پوچی خویش غرق می شوم و هیچ دستی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آذرماه سال 1383 10:41
-به من نزدیک نشو : چرا آخه؟ - گفتم به من نزدیک نشو : من که کاری باهات ندارم - همین که گفتم : باشه ... من هم می رم خداحافظ ....... -( آره برو اینجوری نمی فهمی چقدر دارم عاشقت می شم)