من احساس خواب آلوده عشق را بر دار می کنم
که اینجا سکوت هم تاریک است
و صدا هم خاموش
و خانه سرشار از حس تهی بودن
بخواب
اینجا کسی نیست تا حضورت را جشن گیرد
و آمدنت را سجده کند
اینجا فرمانروایی آنهایی است که عشق را لاف می زنند
و محبت را تزویر می کنند
و صدای قهقهه دروغینشان بکارت صدق را می لرزاند
بخواب
اینجا برای تو جایی نیست.....
نخواب،
انجماد سکوت بیرحم است،
و کابوسها بی تعبیر...
نخواب،
تهی بودن، همهء بودن نیست،
باید از اینجا تا خودِ بودن گریخت...
نخواب،
جایی هست به نزدیکی چشمانت،
که فرمانروایی آبی عشق است، هنوز.
حق با تو هست... ما آدما همیشه دستمونو بالای چشامون، رو پیشونی میگیریم... و اون دور دورا دنبال خوشبختی میگردیم... درحالیکه خوشبختی در یک قدمی ماست... لالائیات برایم از قصههای هزار و یک شب شیرینتر بود... نمیدانی چقدر هوس کردهام که به خوابی آسوده فرو روم... خوابی شیرین و بیانتها...
من صدامو یه جایی گم کردم انگار!با اینهمه سکوت هی سینه خیز میام اینجا بعد بهت زده نگات می کنم.بی کلامی.بی اینکه حتی بگم ؛اندکی صبر سحر نزدیک است؛
...بهت میگم بمیر!
اونوقت تو هی میخوای بمونی...
اه!
درود بر شما!
و آه از قلبی که برای تو جایی ندارد... مرده باد!
بدرود!
اااه !!! مگه می ذارن آدم کپه مرگشو بذاره؟!
کجایی پس؟ چرا جواب نمیدی؟
قشنگ بود!
برای منم نیس!
من عشق را لاف نزدم از ته دل بود فکر نکن نمیفهمم به کی میگی ولی تو خودت نخواستی خود کرده را تدبیر نیست
سلام دوست عزیزی که نمی دونم کی هستی مطمئن باش این متن مال تو نیست که درباره اش اینجوری نظر می دی. نمی دونم ناراحت می شی یا خوشحال اما من این متن رو تنها برای خودم نوشتم نه برای کسی. به هر حال موفق باشی