باور کن عشق را می فهمیدم
همانگونه که می خواستی
و درد را، همانگونه که لمس می کردی
اکنون صدایت کجاست؟
صدایی که مرا به یاری می طلبید
و دستانت، دستانی که بستر تنهایی هایم بود
اما نگاهت ...
نگاهت اینجاست میان چشمان من
و خوب می بیند چگونه دلتنگ عشقهای رفته ام
اینجا مردمان غمگینند و اشک مرهم اشک
اما نگاه تو بر خط راست پیش می رود تا انتهای قلبم
و عشق را چنان شعله ور می کند که در من هر سرشکی می خشکد
نگاه تو اینجاست
در دستان من و خوب می فهمد چگونه بی تاب دستان پر مهر توام
گوش کن، گوش کن صدا اینجاست در انتهای تنم فریاد می کند بازگرد
و تو .... لبخند می زنی....
گریزی نیست، دیگر از نگاه تو گریزی نیست
که در چشمانم لانه کرده ای
اینجا مردمان غمگینند
لیک خوب می دانم که تو در زمان حلول می کنی
و تا ابدیت زمین پیش می روی
-------------------------------------------
سلام
از همتون معذرت می خوام که بی معرفت شدم و سر نمی زنم. راستش عزا دارم مادر یکی از بهترین دوستام فوت کرد درد سنگینی است براش دعا کنید خیلی خیلی دعا کنید.
برای بار آخر میگم: عزادار رو اینجوری مینویسن!!! :)
خدا رحمتشون کنه ...
نقش چشمان تو در آینه ها جا مانده آینه در شب چشمان تو تنها مانده........خدا بیامرزدشون و صبر بده به خانوادشون آمین
اگه چیزی متعلق به من باشه حتی اگه نابودم بشه باز متعلق به منه...ر.ج به کامنت خودت...شاد باشی
سلام. ممنون بهم سر زدی. شعرهای زیبایی داری. امیدورام موفق باشی. باز هم به سراغم بیا.
دریای دلت آبی
سلام! هوای عاشقی داشتن هوای دیگریست ...
عاشقانه و عزا: کسی در کراسم فوت مادر دیگری را بوسید؛ دیگری را بویید!
اکنون صدایت کجاست؟!!