به نظر شما چه چیزی از تنهایی بدتره ؟

خانه های گلی
دره مهتابی
بی رمق دستانی در پی آزادی ....

چشمهایی خفته
حرفهای ناگفته.....

باید از چیزی کاست تا به چیزی افزود....

تمام حرفهایت سکوت را فریاد می کرد

تو خموش آخرین کلام بودی

و من شیفته اولین نگاه

تو خسته بیراه راه بودی

و من مست طعم شیرین تنت

تو بیدار آخرین ستاره

و من محو پروانه چشمانت

تو چشم به راه بهار

و من زاده گرمای دستانت
دلم در سکوتی پر آشوب می مرد ....

مهربان باش

با کودکی ام مهربان باش

تا در میان آبشارهای زندگی

طعم شیرین عشق را احساس کنی

مهربان باش

با حس ساده دلتنگی ام مهربان باش

تا در میان درختان بلند دوستی

رنگ سبز محبت را تنفس کنی