صدایم مکن , صدایم مکن

مرا اینجا جایی نیست

آن هنگام که چشمانت خندید حرفهایم مردند

و سکوتم دیوار بلند آرزو را ویران کرد

آن هنگام که نگاهت بارید

چشمهایم را سوزاند تا جلوه زیباییهایت

آخرین یادگارم باشد

صدایم مکن , مرا اینجا کاری نیست

من در انتهای خالی ترین شوره زارها مرده ام
نظرات 1 + ارسال نظر
سپهر جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:21 ق.ظ http://tanhayeashegh.blogsky.com

سلام .

بقول خسرو : در سرزمین ما پرندگان همه خیسند ، در سرزمینی که عشق کاغذیست ، انتظار معجزه را بعید میدانم .


تنهای عاشق

اعجاز در دستان ما است نه در اسمان خاکستری شهرهای الوده

مرسی که به من سر زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد