واژه ها سنگینند
واژه ها سنگینند
و تو دل رحم تر از هر قاصدکی ،
که مرا می خوانی
چه توانی ؟ چه توانی دیگر
آخرین زمزه ها سنگ شد بر سر من
چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟
که کنون خسته ای بیش نی ام
آسمان را دزیدند و زمین را
کوه را ، دشت را دزیدند
و کنون من، در پی خالی انگشتان زمین می جویم
وازه ها سنگینند
واژه ها سنگینند
و تو مهربانتر از هر شاپرکی ،
که مرا می فهمی
چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟
که کنون آسمان دلگیر است
و زمین در پی اندیشه ناپاک زمان می میرد
چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟
مرا دریاب
که دل دریایی من
بی تو
مرداب است...
همین...
چه قشنه!!! این عخس بالا هم!! این آقا پایینیه هم قشن گفته
سلام
آقا پایینیه منظورت منم؟؟؟ بهتر بود می گفتی خانوم پایینیه فکر نکنم آقا باشم :)
چقدر زیباوجذاب می نویسی اشکهای چشمانم را جاری کردی
دوستت دارم...
راستی چرا هاله به وبلاگ من سری نمی زند.
دوستت دارم....محسن حسینی
سلام
آقای حسینی عزیز لطف کنید آدرس سایت خودتون رو تصحیح کنید که من هم بتونم به شما سر بزنم.
در ضمن اینکه هاله خانوم به شما سر نمی زند رو از خودشون باید بپرسید نه از من !