تا وقتی که دستهاش موهام رو نوازش می کرد ،
لبهاش گونه هام رو می بوسید و
چشمهاش بازی شیطنت بار ماهی دلم رو تماشا می کرد
نفهمیده بودم
اما وقتی صدات حرم بارون رو شکست و
نگاهت بکارت حجب رو درید
تازه فهمیدم که خواب بودم
تازه فهمیدم که شوکران حقیقت چقدر تلخه ...

نظرات 1 + ارسال نظر
دیوانه جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:22 ق.ظ http://divane.blogsky.com

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد