-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1383 23:48
من خواب دیده ام تو را و تنهای خویش را و صورتی که به من می خندید "چقدر فرصت برای لمس بوی تابستان چقدر فرصت برای لمس بوی بهار چقدر فرصت تا آخرین نفس باقی است؟"
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1383 14:53
ما آدمها به هم محتاجیم اما همیشه این رو انکار می کنیم دعوا می کنیم داد می زنیم اما اعتراف نمی کنیم که به هم احتیاج داریم اگر ساده و صادق بودیم اینهمه ناراحتی و درگیری رو تحمل نمی کردیم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1383 13:10
کسی نیست کسی برای بودن نیست کسی برای دوست داشتن کسی برای ماندن باید رفت باید از این وادی ویران رفت من از بودن خویش شرمسارم بار می بندم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 مهرماه سال 1383 21:52
سلام من تصمیم گرفتم همزمان با اینجا در بلاگ اسپات هم بنویسم چون آدرس این وبلاگم به علت داشتن کلمه Sweet توسط مخابرات برای بعضی از ISP ها بلاک می شه. من هم چون اینجا رو خیلی دوست دارم نمی تونم از اینجا دل بکنم به همین خاطر هم اینجا می نویسم هم در بلاگ اسپات. آدرس هم اینه: http://rain-silence.blogspot.com اگر خواستین...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1383 14:29
صبر اجبار سختی است که طبیعت به من تحمیل می کند صبر اجبار سختی که همواره بر من تحمیل شده هیچ نمی توان گفت که صبر یعنی سکوت هیچ نمی توان کرد که صبر یعنی سکون صبر را با اشتیاق روزهای فریاد روزهای غوغا تحمل می کنم لیکن پایانش کجاست؟.... چه کسی ستاره ای برایم سوغات می آورد؟ چه کسی نامم را در انتهای آبی آسمان حک خواهد کرد؟...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1383 00:46
من درد می کشم دردی که در تنم نمی گنجد روزنی می جوید برون آید ز کالبدم... من درد می کشم شاید اینگونه است تقدیرم آری اینگونه است در تصنیف شبهای دراز تنهایی تنهایم را با دردهایم قسمت می کنم خوب می فهمند خوب ....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1383 23:35
خیلی احساس تنهایی می کنم. چرا هیچکس نمی فهمه چقدر تنهام خسته ام دلتنگم؟ دلم می خواهد حرف بزنم اما برای کی؟ وقتی هیچکس برای آدم وقت نداره وقتی همه درگیر کارهای خودشون هستن وقتی همه می خواهند آدم منطقی باشه برای کی می شه حرف زد؟ به کی می شه گفت ۱-۲ ساعت برای من وقت بگذار که پیشت گریه کنم؟ هیچکس وقت نداره. هیچکس حوصله...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1383 22:59
سلام دلم می خواهد حرفهای شما را بشنوم. حرفهای شما درباره نوشته های من. نظراتتون و انتقاداتتون. اگر امکان داره بهم لطف کنید و نظر بدهید مرسی موفق و پایدار باشید
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1383 11:44
عادت عادت عادت خیال می کردم این زندگی را دوست دارم نسیمی آمد و عادت سکون را شکست معتاد نسیم شدم اما نسیم عادت ماندن ندارد حال نه سکون و سکوت آرامم می کند نه نسیمی هست
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 شهریورماه سال 1383 09:31
دلتنگ می شوم مثل هر روز اینبار می اندیشم. دلتنگ چه می شوم؟ دلتنگ که؟ اینهمه عاشقانه برای کیست؟ بی تاب نگاه که می شوم هر روز؟ ساعتها می گذرد و روزها هم در پی آن لاکن جوابی نیست. صدایی نیست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 شهریورماه سال 1383 15:24
صدای تو اثبات تنهایی من است و گریز شوم خوشبختی از بستر من تنها راه گریز تویی و ابعاد این راه دراز در نگاه تو آب می شود چه آسان است... چه آسان است در تو سوختن، در تو مردن و چه آسان است عشق را بی فلسفه آموختن..... نگاه چشمان سیاه تو آبی بود مثل آب، مثل دریا و در بغض من قایقی سوی ساحل این دریا پیش می رفت خسته ام از تردید...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 شهریورماه سال 1383 18:48
سلام بچه ها من متاسفانه نمی توانم وبلاگ خودم را ببینم چون بلاک شده فقط می توانم صفحه اصلی بلاگ اسکای را ببینم و هیچکدام از وبلاگهای شما را هم نمی توانم ببینم. جالب اینجاست که می توانم متنی را بنویسم و ارسال کنم اما نمی توانم وبلاگ را ببینم شما راهی را می شناسید که بتوان سایتهای بلاک شده را دید؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 مردادماه سال 1383 19:02
این منم اینجا،در انتهای تنهایی خود مرگ خویش را به سوگ نشسته ام این منم که عشق را از تو گدایی می کنم و در نوای هر آهنگ تو را می بینم این منم پر از فریادهای فرو خفته،پر از دردهای ناگفته این منم که دیوانه تو، نشانت را از هر کوی و کوچه ای می گیرم آری این منم، من بودم.... "گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی؟ گفتا چه کنم دام...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 مردادماه سال 1383 12:39
سلام
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 مردادماه سال 1383 09:11
تا به حال شده عاشق کسی بشید که وجود خارجی ندارد؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1383 19:34
در سرزمین رویا ها راه فراری نیست
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 تیرماه سال 1383 09:51
آنقدر به استراحت احتیاچ دارم که حاضرم بیمارستان بستری بشم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 تیرماه سال 1383 16:29
صدا کن مرا صدای تو خوب است.... در انتظار این صدا سالها ماندم اما ....اندیشیدن به تنهایی اعتیادم شده که مرا از تنهایی نجات می دهد و هزاران بار می گویم صدا کن مرا صدای تو خوب است اما صدایی نمی آید و من باز هم می گویم صدا کن مرا صدای تو خوب است
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1383 00:37
سلام بعضی وقتها تغییرات کوچک باعث تغییرات بزرگتری می شوند. خیلی مهمه که آدم به موقع بتواند این تغییرات را ایجاد کند. حتی اگه شده ظاهری. این مطلب را وقتی فهمیدم که موهام را کوتاه کردم خیلی عوض شدم خیلی خیلی این تغییر چهره ام روی روحیه ام هم اثر گذاشت. برایم خیلی جالب بود که چطور چنین چیزی امکان دارد؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 تیرماه سال 1383 01:27
این روزها زندگی رنگ دیگری است آسمان نیز هم. آبی است لیک داغ داغ مثل خورشید ابر چشمانم را چنان اشباع می کند که باران نگاهم از قلبم جاری می شود. این روزها مرگ را نزدیک می بینم ( بی دلیل ) و درد را لمس میکنم. درد... درد.... درد... درد را دوست دارم معلم خوبی است... لیک سکوت بس دشوار است. در تاریکی میان قبرها که راه می روم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1383 09:26
نگاهت رو به زندگی عوض کن بهتر است زبان جدیدی برای ارتباط پیدا کنی زبانی که در آن کسی حرف نمی زند که همه می دانند چه می خواهی. دنیای جدیدی است که در آن زمان بی معنی است... جسم معنی ندارد ...... دنیای جدیدت را با همه تقسیم کن....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 خردادماه سال 1383 01:36
باور کن عشق را می فهمیدم همانگونه که می خواستی و درد را، همانگونه که لمس می کردی اکنون صدایت کجاست؟ صدایی که مرا به یاری می طلبید و دستانت، دستانی که بستر تنهایی هایم بود اما نگاهت ... نگاهت اینجاست میان چشمان من و خوب می بیند چگونه دلتنگ عشقهای رفته ام اینجا مردمان غمگینند و اشک مرهم اشک اما نگاه تو بر خط راست پیش می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 خردادماه سال 1383 17:24
به خلسه قبل از مرگ احتیاج دارم.... همیشه مردن آسان تر از عزا دار بودن است که آن موقع نه درد می کشی و نه دلتنگ می شوی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 خردادماه سال 1383 09:12
من دختر دیار لبخند نیستم که در میان حریر و اشک باور عشق دشوار است و حتی باور شاهزاده ای بر اسب سفید من دختر دیار رویاها نیستم.... هیچ کس اشکهایم را باور نکرد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1383 12:27
کسانی که از من خوششون نمی یاد نظر بدهند. مرسی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1383 22:26
تو با تنهایی من خوشبختی و من از خوشبختی تو خرسندم.....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1383 00:05
سلام جدیدا با چشمهای بسته هم می بینم بهمین خاطر نمی تونم بخوابم. نما یشگاه امسال برای پرخورها خیلی خوب بود !!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1383 11:31
لبخندهایت را میان کدام کوچه گم کرده ای؟ در همان کوچه بود که عشق را گم کرده ام ..... نگاهت کجا جا ماند؟؟ همانجا بود که ستاره هایم مردند..........
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1383 19:41
چه کسی از تنهایی من خرسند است؟ تو کجایی اکنون....؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1383 10:47
شما سواران افسانه های کودکی ام بیایید و مرا به زادگاه عشقهای همواره بازگردانید تا با اولین بوسه عاشقانه معجزه کنم و برای گیسوان شاهزاده غمگینم گلهای بهاری را سایبان کنم شما سواران افسانه های کودکی ام بازگردید و بگوید نگاهم در چشمان کدام شاهزاده جا مانده عشق را در خم کدام کوچه بلوغ گم کرده ام؟ باز گردید و مرا به...