خانه عناوین مطالب تماس با من

صدای سکوت

صدای سکوت

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • Pain

بایگانی

  • بهمن 1393 1
  • شهریور 1388 1
  • تیر 1388 1
  • مهر 1387 1
  • اردیبهشت 1387 1
  • بهمن 1386 1
  • آذر 1386 1
  • اردیبهشت 1386 1
  • فروردین 1386 1
  • اسفند 1385 1
  • بهمن 1385 1
  • آبان 1385 1
  • مهر 1385 1
  • شهریور 1385 1
  • اردیبهشت 1385 1
  • اسفند 1384 1
  • شهریور 1384 1
  • تیر 1384 1
  • خرداد 1384 1
  • فروردین 1384 1
  • اسفند 1383 1
  • بهمن 1383 1
  • دی 1383 2
  • آذر 1383 6
  • آبان 1383 2
  • مهر 1383 2
  • شهریور 1383 8
  • مرداد 1383 3
  • تیر 1383 5
  • خرداد 1383 4
  • اردیبهشت 1383 5
  • فروردین 1383 6
  • اسفند 1382 11
  • بهمن 1382 7
  • دی 1382 5
  • آذر 1382 15
  • آبان 1382 18
  • مهر 1382 6
  • شهریور 1382 7
  • مرداد 1382 5
  • تیر 1382 6
  • خرداد 1382 15
  • اردیبهشت 1382 2
  • فروردین 1382 3

آمار : 90141 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 00:29
    << چه انتظار عظیمی همیشه منتظریم و کسی نمی آید >> دلم برای سکوت تو تنگ می شود شاید روزی بیایی و سکوت کاذب قلبم را درهم شکنی اما آنگاه چگونه بشناسمت؟ صورتت را حتی در خواب هم ندیده ام......
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1382 02:04
    صدایی که نشنیدم کلامی آشنا بود در میان همهمه مردمان امروزی حرفهای دیروز نوشدارو بود چه زیبا است یادآوری خاطرات کودکی.....
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 20 مهر‌ماه سال 1382 10:47
    جای خالیش را تنها زنبوری احساس خواهد کرد تنها پروانه ایی شتابان از سفری دراز تا بر سینه اش بیارامد تنها پرنده ایی حیران می شود تنها نسیمی آه می کشد "امیلی دیکینسن"
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1382 23:01
    I have a home, longing to roam I have to find you, I have to meet you Sanctum your face, slowing your pace I need your guidance, I need to seek my Innervision, innervision My pupils dance, lost in a trance Your sacred silence, losing all violence Stars in their place, mirror your face I need to find you, I need to...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 22:46
    مرا ببوس , مرا ببوس تا در بال فرشتگان لانه کنم مرا ببوس تا در میان عطر یاسها حلول کنم مرا ببوس تا در انتهای آبی آب سفر کنم مرا ببوس تا در سکوت ستارگان پرواز کنم مرا ببوس , مرا ببوس تا در میان خالی شانه هایت ظهور کنم
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 22:36
    به نظر شما چه چیزی از تنهایی بدتره ؟
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 20:46
    خانه های گلی دره مهتابی بی رمق دستانی در پی آزادی .... چشمهایی خفته حرفهای ناگفته.....
  • [ بدون عنوان ] جمعه 28 شهریور‌ماه سال 1382 01:18
    باید از چیزی کاست تا به چیزی افزود....
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1382 21:32
    تمام حرفهایت سکوت را فریاد می کرد تو خموش آخرین کلام بودی و من شیفته اولین نگاه تو خسته بیراه راه بودی و من مست طعم شیرین تنت تو بیدار آخرین ستاره و من محو پروانه چشمانت تو چشم به راه بهار و من زاده گرمای دستانت دلم در سکوتی پر آشوب می مرد ....
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1382 21:31
    مهربان باش با کودکی ام مهربان باش تا در میان آبشارهای زندگی طعم شیرین عشق را احساس کنی مهربان باش با حس ساده دلتنگی ام مهربان باش تا در میان درختان بلند دوستی رنگ سبز محبت را تنفس کنی
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1382 21:31
    کسی در راه است و صدای گامهایی که شب را می لرزاند و ستاره هایی که می میرند من از آنسوی درختان بید می آیم مرا به یاسی مهمان کن طنین گامهای تو پژواک لحظه های تنهایی من است مرا به فریاد خود مهمان کن سکوت تو زوال دقایق رویایی من است مرا به نسیمی مرا به ترنم بهار مهمان کن
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1382 21:30
    آخرین عروسکم برای تو تکه صداقتم برای تو چشمهای تو برای من گرمی نگاه تو برای من آسمان برای تو آبی نجابتم برای تو دستهای تو برای من مهربانیت برای من این زمین برای تو آفتاب هم برای تو آن تو برای تو آن من برای تو آخرین کلام من آخرین وداع تو
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1382 23:23
    تو را چونان پندار درهم پیچیده تردید در خالی ترین شوره زار دلم رها کردم ......
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1382 00:27
    سلام تا حالا شده فال حافظ بگیرید؟ حتما شده فال قرآن چی گرفتید؟ من این کار رو زیاد می کنم اما متاسفانه هیچ وقت معنی آیه ها رو نمی فهمم در واقع نمی فهمم چی داره می گه نمی دونم چرا. خیلی دلم می خواد حرف خدا رو بفهمم اما نمی دونم چطوری کسی هست که بتونه بهم کمک کنه؟؟
  • [ بدون عنوان ] شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1382 01:13
    پرم از حس غریب غربت مثل فریاد فرو خفته باد مثل آرامش سوخته ام پرم از حس غریب غربت مثل احساس غم آلوده اشک مثل احساس رقیق قطره بارانی که جدا از مادر پی تقدیر خود است پرم از حس غریب غربت مثل تنهایی ابر مثل ویرانی خاک
  • [ بدون عنوان ] شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1382 00:23
    سلام من یک شعر بسیار زیبا خوندم که نمی دونم شاعرش چه کسی است فقط می دونم یک دختر احتمالا ۲۲-۲۳ ساله است. براتون می نویسم اگر کسی شاعرش را می شناسد لطفا به من هم بگوید. به نظر من فوق العاده است. هر چه هامون تر شوی دریاترینت می شوم هر چه مجنون تر شوی لیلاترینت می شوم گاه دف می کوبم و شیداترینت می کنم گاه شب می پوشم و...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1382 00:14
    صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیب است که در انتهای صمیمت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهای من بزرگ است و تنهای من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد و خاصیت عشق این است
  • [ بدون عنوان ] جمعه 17 مرداد‌ماه سال 1382 23:56
    سلام من دلم خیلی گرفته دلم می خواهد گریه کنم اما اینجا نمی شه :(
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1382 11:42
    سلام من چند روز نبودم چرا اینجا اینطوری شده؟ پس نظرات کجا رفتن؟؟؟
  • [ بدون عنوان ] شنبه 28 تیر‌ماه سال 1382 00:44
    واژه ها سنگینند واژه ها سنگینند و تو دل رحم تر از هر قاصدکی ، که مرا می خوانی چه توانی ؟ چه توانی دیگر آخرین زمزه ها سنگ شد بر سر من چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟ که کنون خسته ای بیش نی ام آسمان را دزیدند و زمین را کوه را ، دشت را دزیدند و کنون من، در پی خالی انگشتان زمین می جویم وازه ها سنگینند واژه ها سنگینند و تو...
  • سوال پنج‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1382 00:40
    سلام دوستان من یک سوال از شما دارم چرا وقتی مطالب رو می خونید نظر نمی دهید؟ برای من خیلی جالبه که نظرات شما رو بدونم. اگه می شه نظر بدین.
  • [ بدون عنوان ] شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 01:45
    نان را از من بگیر اگر می خواهی هوا را از من بگیر اما خنده ات را نه پابلو نرودا
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1382 16:45
    سکوت، این صدای سکوت کیست که بر امواج نمناک رویایم می بارد؟ این صدای سکوت کیست که تنهایی مرا می شکند؟ تو کجایی؟ تو کجایی امروز؟ دل من غمگین است و اننظار، مثل انتظار مثل مرگ مثل نیستی تمام وجودم را ذره ذره می خورد من تحلیل می روم بی تو من تحلیل می روم بی تو و تو نیستی تا بهبودیم را ضامن شوی و انتظار مثل انتظار مثل مرگ...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 08:47
    چشمهایت را باز کن دستهایت را بگشا تو را به میهمانی روزهای رویایم می خوانم روزهای رویای من روزهایی که در تقویم نیست و در آن نهایت عشق مال من است روزهایی که در آن تمام لحظه ها را زندگی می کنم بی واهمه از گذر ثانیه ها روزهای رویای من روزهایی که در تقویم نیست روزهایی که در آن با تو بودنم را پایانی نیست و آن در حضورت مثل...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 7 تیر‌ماه سال 1382 00:37
    سلام خیلی وقته ننوشتم خیلی خسته ام از همه چیز خسته شدم بد جوری دلم گرفته ولی هیچ چیزی نمیتونم بنویسم .دلم می خواد بنویسم ولی نمی تونم وای خیلی سخته دلم داره می ترکه
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1382 21:12
    سلام از همه شما ممنونم که به من سر می زنید می دونم که افراد کمی به وبلاگ من سر می زنند اما از همین افراد کم یکمی کمک می خوام می شه یکمی بهم کمک کنید؟ فرض کنید می خواهید با یکی حرف بزنید و بهش بگید که اونجوری که اون فکر می کند بدبین نیستید ولی بجز با متن و یا شعر نمی تونید حرفهاتون رو بگید و از بخت بد شما اون هم توجه...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1382 20:48
    سلام امتحان های این ترم داره شروع می شه . برای من دعا کنید خیلی به دعا احتیاج دارم
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1382 22:10
    عشق را که تنیدم پیله ام را باران برد خانه کوچک ابریشمیم را باران شست عشق را که تنیدم چشمهایت را بستی چه کسی می داند دل من غمگین است ؟ چه کسی می داند درد من سنگین است ؟ چه کسی می داند چشمهایم بارانی است؟ چه کسی می داند دستهایم قربانی است ؟ عشق را که تنیدم آسمان ابری بود دل همچون سنگت سالها زخمی بود
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 00:45
    کاش به اصالت خویش پایبند بودیم . به اصالت سیرت خدایمان و دروغ را اینچنین در خانه هامان مهمان نمی کردیم.
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1382 22:02
    به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژه ایی در قفس است سهراب سپهری
  • 165
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • صفحه 5
  • 6