-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1383 00:42
وقتی کسی به حرفت گوش نمی دهد سخن مگو
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 فروردینماه سال 1383 04:04
گندم عزیز است و دستان من خالی اینجا کسی نیست کسی نمی آید کسی نگاه نمی کند کسی سخن نمی گوید تمام شب باران بارید و چشمان کسی خیس نشد تمام شب باران بارید و نگاه کسی بر آسمان نرفت در بی نهایت مه تو را جستم و صدای هق هق باران که نبودنت را زار می زد یاریت را چند فروختی؟ دو سنبله گندم؟ آری گندم عزیز است و دستان تو هم خالی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1383 22:32
« از عشق و شیاطین دیگر » را حتما بخونید کتابی است از « مارکز » واقعا زیبا است. خیلی تنهام حتی با خودم غریبه ام اما برخلاف همیشه اشکی برای ریختن ندارم مثل دیوانه ای گنگ مبهوت غربتی نامفهوم. شاید هم درگیر جنگهای درونی مابین اخلاقیات و واقعیات زندگی.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 فروردینماه سال 1383 20:28
سلام خوبین؟ امروز می خوام درباره کتاب حرف بزنم توی این چند وقته کتاب «دن آرام» نوشته «شولوخوف» رو خوندم خیلی خیلی خیلی خیلی جالبه به کسانی که حوصله کتابهای طولانی اما درست و حسابی رو دارند توصیه می کنم حتما بخونن. کتاب حدود ۲۰۰۰ صفحه است در ۴ جلد البته جدیدا ۲ جلدی اون با ترجمه شاملو هم به بازار اومده. کتاب بعدی از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 فروردینماه سال 1383 00:18
سلام سال که عوض شد گفتم من هم می خواهم عوض بشم اما هنوز موفق نشدم هنوز اینقدر تنبل هستم که ۱ هفته یکبار هم به زور وبلاگ رو به روز کنم. شما به بزرگی خودتون ببخشید.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 اسفندماه سال 1382 11:42
سال نو مبارک
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 اسفندماه سال 1382 09:26
روشنتر از خاموشی چراغی ندیدم و سخنی به از بی سخنی نشنیدم تا ساکن سرای سکوت شدم بایزید بسطامی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1382 01:13
سلام خوبین؟ از استقبلان پر شورتون ممنونم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اسفندماه سال 1382 08:56
سلام بچه ها روز دوشنبه ساعت ۵ در کافه بلاگ موافقید؟؟ کسانی که موافقند لطفا نظر بدن. متاسفانه عجله دارم باید برم موفق باشید و پایدار
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1382 01:02
سلام دوستان متاسفانه کاری پیش اومده که باید از تهران برم هفته آینده برمیگردم و با کمک شما قرار رو می گذارم. هر چند دلم می خواست هامون و انسان مه آلود رو هم ببینم اما نظر هر کسی محترمه. - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - راستش خیلی خسته ام از وبگردیهای بی سروته از سکوتی که اتاقم و من و همه وجودم رو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1382 00:22
سلام دوستان از شما خواهش کرده بودم نظراتتون رو با دلیل برام بگید که متاسفانه این کار رو نکردید. بر خلاف نظر انسان مه آلود من رای ایشون رو باطل نمی کنم. اما رای قریب آشنا... که حتی این زحمت رو به خودشون ندادند که خودشون رو معرفی کنند رو باطل می کنم. در واقع برای خود من جالبه که صاحب نوشته هایی رو که دوست دارم بشناسم و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 اسفندماه سال 1382 01:09
سلام خوبین؟؟؟ خیلی وقته حالتون رو نپرسیدم اینقدر درگیر ارجیف ذهنی خودم بودم که ..... بگذریم. دلم می خواد شما رو ببینم همتون رو همه اون کسانی رو که بهم سر می زنین نوشته هام رو می خونین و درد دلهام رو گوش می کنین و همه اونهایی رو که خودم بهشون سر می زنم. همه رو همه اونهایی که دوستشون دارم با اینکه ندیدمشون بجز ۱-۲ تا که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اسفندماه سال 1382 11:52
فکر می کردم تنهایی آسونه اما نبود هنوز هم نیست....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 اسفندماه سال 1382 14:24
سرگردان کدام حادثه ایی؟ مشتت را باز کن و نگاه کن به قلبی که آرام می تپد و صدای بودنش میان انتظار تو گم می شود.... چشم به راه کدام رهگذری ؟ به آینه پناه ببر و نگاه کن به نگاهی که هنوز می خندد و صدای خنده اش میان گریه های شبانه ات گم می شود....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1382 14:46
منتظر من می مونی؟؟؟ تا خدا چی بخواهد شاید آره شاید نه ......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اسفندماه سال 1382 09:42
دل من مهربان است شاید تو ندانی.....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1382 15:48
من احساس خواب آلوده عشق را بر دار می کنم که اینجا سکوت هم تاریک است و صدا هم خاموش و خانه سرشار از حس تهی بودن بخواب اینجا کسی نیست تا حضورت را جشن گیرد و آمدنت را سجده کند اینجا فرمانروایی آنهایی است که عشق را لاف می زنند و محبت را تزویر می کنند و صدای قهقهه دروغینشان بکارت صدق را می لرزاند بخواب اینجا برای تو جایی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1382 11:46
مرا به سلاخی رها می کنی می خندی و می روی و من خموده و زخمی می مانم و درد می کشم لاکن خوب می دانم آنسوی آسمانها نوری است و آنسوی پنجره آفتاب نماز رود را تا کجا دنبال باید کرد؟ زجه باد را تا کجا باید شنید ابر را تا کجا باید برد تا تو نیرنگ را رها کنی؟ میهمان آب نیلی است و میهمان آفتاب سرخ مهمان نیرنگ که شوی تنها سیاهی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1382 08:14
سلام خوبین؟ من خسته شدم از خودم از اینکه اینهمه تکراری هستم از اینکه فکر می کنم باید کاری کنم از اینکه همیشه عجله دارم از اینکه همیشه به خاطر اضطراب شدید دست چپم درد می کنه. از خودم خسته شدم. دلم می خواد به خودم اجازه بدم برم بیرون بگردم برم سینما برم کافی شاپ اصلا برم ولگردی به خودم اجازه بدم کلی لوازم آرایش بخرم کلی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 بهمنماه سال 1382 21:23
بانوی موسیقی و گل شاپری رنگین کمون به قامت خیال من ململ مهتاب بپوشون
-
yahoo
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1382 08:35
سلام بچه ها من یک مشکلی پیدا کردم. پسورد ایمیلم رو یادم رفته بعلاوه ZipCode اون رو هم یادم نمی یاد کسی هست بتونه بهم کمک کنه؟ من پسوردم رو عوض کردم بعدش هم ویندوزم رو عوض کردم بعد از عوض شدن ویندوز دیگه نتوستم به ایمیلم دسترسی پیدا کنم. اگه کسی می دونه باید چه کار کنم خیلی ممنون می شم بهم بگه.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 بهمنماه سال 1382 07:45
باران می بارد باد می آید و من درد می کشم کسی در سرم جیغ می کشد کسی را به سلاخی می برند هوا نیلی رنگ شده و من باز هم درد می کشم در من چیزی رشد می کند در سرم کسی طلب استغفار می کند کسی را بر دار می کنند و من آرام آرام تحلیل می روم .................................................................... گرچه تکراری است اما...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 بهمنماه سال 1382 22:59
سلام بلاگ اسکای عزیز دلم برای وبلاگ همه دوستای خوبم تنگ شده بود
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 دیماه سال 1382 04:14
«گاهی عشق می تونه یه جادو باشه اما بعضی وقتها جادو هم می تونه یک حیله باشه» جاوان برگرفته از وبلاگ Turbo
-
دوستان: درد دلها و پوزشها و گله ها
سهشنبه 9 دیماه سال 1382 04:41
سلام امروز دلم می خواهد خیلی حرفها بزنم اما نمی تونم در واقع نمی دونم چطوری از کجا بگم فکر کنم باید به سبک مجید شماره بندی کنم: ۱) دلم برای یکی از دوستام تنگ شده خیلی خیلی خیلی.واقعا بی معرفته حتی یک زنگ هم نمی زنه ۲-۳ روزه پیش بهش زنگ زدم خیلی سرد باهام حرف زد نمی دونم چرا. احساس کردم خیلی مزاحمش شدم دلم می خواهد کلی...
-
بم
یکشنبه 7 دیماه سال 1382 07:40
تنها می تونم بگم واقعا متاسفم و این فاجعه رو به همتون تسلیت می گم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 دیماه سال 1382 07:29
تاریخ توالی تکرار شکستهای من است گویی زمان منتظر است تا لبخندی زنم آنگاه تیغ برنده حقیقت را چونان بر تنم می کشد که توان بودنم را می گیرد....
-
من و تنهایی او
سهشنبه 2 دیماه سال 1382 08:06
من وتنهایی او مثل همیم هر دو پز اشک و غم و او مرا با تنهایی خویش اشتباه می گیرد و افسوس باید بروم خوب می دانم روزی می فهمد که من تنهایی او نیستم «دستم بگیر دستم را تو بگیر التماس دستم را بپذیر درمانی باش پیش از آنکه بمیرم»
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 آذرماه سال 1382 23:49
خیلی بده که آدم درگیر توالی تکرار زندگی بشه می خوام از این توالی خارج بشم می خوام عادتهام رو عوض کنم. کار خوبی است اما نی ذاره هی می گه بی خیال شو برو توی همون زندگی مکرر هی می گم نمی خوام می گم دلم می خواد تجربه کنم میگه بی خیال شو تو کم می یاری.... اما دلم می خواد پیش برم تجربه کنم کشف کنم فتح کنم اما باز هم می گه...
-
جاودانه من
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1382 01:26
کسی می گوید عاشق من نباش می گویم چشم می گوید باور کن برای تو نگرانم می گویم می دانم می گوید رازی است در سینه آرامم روزی دهان باز می کند می گویم حرفهایت فریاد کن می گوید دوستش دارم می گویم عشق زیبا است می گوید شاید بروم می گویم سفر به خیر می گوید تو عزیزی می گویم او عزیزتر می گوید از جداییها نگو هیچ نمی گویم و آرام بار...