نگاهت رو به زندگی عوض کن بهتر است زبان جدیدی برای ارتباط پیدا کنی زبانی که در آن کسی حرف نمی زند که همه می دانند چه می خواهی.
دنیای جدیدی است که در آن زمان بی معنی است... جسم معنی ندارد ...... دنیای جدیدت را با همه تقسیم کن....

باور کن عشق را می فهمیدم

همانگونه که می خواستی

و درد را، همانگونه که لمس می کردی

 

اکنون صدایت کجاست؟

صدایی که مرا به یاری می طلبید

و دستانت، دستانی که بستر تنهایی هایم بود

اما  نگاهت ...

نگاهت اینجاست میان چشمان من

و خوب می بیند چگونه دلتنگ عشقهای رفته ام

 

اینجا مردمان غمگینند و اشک مرهم اشک

اما نگاه تو بر خط راست پیش می رود تا انتهای قلبم

و عشق را چنان شعله ور می کند که در من هر سرشکی می خشکد

 

نگاه تو اینجاست

در دستان من و خوب می فهمد چگونه بی تاب دستان پر مهر توام

گوش کن، گوش کن صدا اینجاست در انتهای تنم فریاد می کند بازگرد

و تو .... لبخند می زنی....

گریزی نیست، دیگر از نگاه تو گریزی نیست

که در چشمانم لانه کرده ای

اینجا مردمان غمگینند

لیک خوب می دانم که تو در زمان حلول می کنی

و تا ابدیت زمین پیش می روی

-------------------------------------------
سلام
از همتون معذرت می خوام که بی معرفت شدم و سر نمی زنم. راستش عزا دارم مادر یکی از بهترین دوستام فوت کرد درد سنگینی است براش دعا کنید خیلی خیلی دعا کنید.

به خلسه قبل از مرگ احتیاج دارم.... همیشه مردن آسان تر از عزا دار بودن است که آن موقع نه درد می کشی و نه دلتنگ می شوی

من دختر دیار لبخند نیستم

که در میان حریر و اشک باور عشق دشوار است
و حتی باور شاهزاده ای بر اسب سفید
من دختر دیار رویاها نیستم....
هیچ کس اشکهایم را باور نکرد