سلام دوستان مهربون من هفته دیگه یک پروژه دارم برام دعا کنید. از اینکه بهتون سر نمی زنم معذرت می خواهم باور کنید این پروژه داره من رو می کشه.

اون دوتا  مست چشات داره خوابم می کنه
ذره ذره اون نگات داره آبم می کنه......

--قرار بود بخندی شاد باشی و جشن بگیری .
->تنهایی؟
-- جشن یک نفره مگه چه اشکالی داره؟
-> آخه هیچکس نیست که با من شریک بشه
--خوب نباشه اینجوری که بهتره راحتتری
->اووم
-- خوب پس قبول کردی دیگه؟
-> ببین
-- دیگه آخه و شاید و اما نداره
-> ااااااااااااااااااااااااه بسه چقدر حرف میزنی ولم کن برو ... دست از سرم بردار تو هم نمی فهمی مثل همه مثل بقیه می خواهی بخندم ؟ نمی تونم


لبخند را از یاد برده ام و تو را
مرا از یاد ببر و غم را

سلام
امروز می خواهم خوشحال باشم   دلم خوشحالی می خواهد این آهنگ ابی خیلی با حالم جور در می یاد :

تو ای بال و پر من
رفیق سفر من
میمیرم اگه سایه ات نباشه روی سر من
تو ای خود خود عشق
که بی تو نفسم نیست
کجا تو خونه داری که هر جا می رسم نیست؟

یکمی بخند برای خودت یکمی شاد باش برای خودت برای دلت برای بودنت برای موندنت برای اینکه بتونی این راهی رو که انتخاب کردی ادامه بدی اینجوری نمی شه نمی تونی پس بخند

سلام
عیدتون مبارک  

این وبلاگ خیلی قشنگه ! واقعا روی خوانندگانش تاثیر میگذاره
اما به شرطی که:
خوانندگان خودت رو نشناسند!

سلام
امروز می خواستم جواب نظرات رو بدم اما جواب این رو نمی دونستم چی بدم می دونم کسی که این رو برام نوشته من رو می شناسه اما نمی دونم چقدر دلم می خواد بدونم چرا این رو نوشته بدونم که از من چه شناختی داره و چرا این حرف رو زده از دستش ناراحت نشدم چون خودم هم می دونم که آدم جالبی نیستم اما می خوام بودنم اون چطوری فکر می کنه. آقا یا خانوم محترم شما که این لطف رو کردین و به من سر زدین و بیشتر لطف کردین و نظر دادید یکبار دیگه هم لطف کنید و بهم بگید از من چه شناختی دارید