سلام

من یک شعر بسیار زیبا خوندم که نمی دونم شاعرش چه کسی است فقط می دونم یک دختر احتمالا ۲۲-۲۳ ساله است. براتون می نویسم اگر کسی شاعرش را می شناسد لطفا به من هم بگوید. به نظر من فوق العاده است.



هر چه هامون تر شوی دریاترینت می شوم
هر چه مجنون تر شوی لیلاترینت می شوم

گاه دف می کوبم و شیداترینت می کنم
گاه شب می پوشم و رویاترینت می شوم

سینه سرخ من خطر کن یک دهن آتش بخوان
یک نیستان شعله هم نجواترینت می شوم

پاس لرزشهای انگشتان دور سیب سرخ
غربتت را بر زمین حواترینت می شوم

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیب است

که در انتهای صمیمت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهای من بزرگ است

و تنهای من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد

و خاصیت عشق این است

سلام
من دلم خیلی گرفته دلم می خواهد گریه کنم اما اینجا نمی شه :(

سلام

من چند روز نبودم چرا اینجا اینطوری شده؟ پس نظرات کجا رفتن؟؟؟

واژه ها سنگینند
واژه ها سنگینند
و تو دل رحم تر از هر قاصدکی ،
که مرا می خوانی

چه توانی ؟ چه توانی دیگر
آخرین زمزه ها سنگ شد بر سر من
چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟
که کنون خسته ای بیش نی ام

آسمان را دزیدند و زمین را
کوه را ، دشت را دزیدند
و کنون من، در پی خالی انگشتان زمین می جویم

وازه ها سنگینند
واژه ها سنگینند
و تو مهربانتر از هر شاپرکی ،
که مرا می فهمی

چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟
که کنون آسمان دلگیر است
و زمین در پی اندیشه ناپاک زمان می میرد
چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟