واژه ها سنگینند
واژه ها سنگینند
و تو دل رحم تر از هر قاصدکی ،
که مرا می خوانی
چه توانی ؟ چه توانی دیگر
آخرین زمزه ها سنگ شد بر سر من
چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟
که کنون خسته ای بیش نی ام
آسمان را دزیدند و زمین را
کوه را ، دشت را دزیدند
و کنون من، در پی خالی انگشتان زمین می جویم
وازه ها سنگینند
واژه ها سنگینند
و تو مهربانتر از هر شاپرکی ،
که مرا می فهمی
چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟
که کنون آسمان دلگیر است
و زمین در پی اندیشه ناپاک زمان می میرد
چه توانی ؟ چه توانی دیگر ؟